پیام وزیر ارشاد به هنرمندان پیشکسوت شاعر پادشاه فصل‌ها، پاییز‌های مشهد را دیده بود درباره جمشید و نادر مشایخی، بازیگر و آهنگ‌ساز ایرانی به بهانه زادروز پدر و پسر هنرمند پرونده «توماج صالحی» مختومه اعلام شد رویکرد اصلی دکه مطبوعات، فروش نشریات و کتاب است انتشار «آتش نهان» آلبوم جدید پرواز همای بازیگران جایگزین سارا و نیکا در سریال پایتخت ۷ معرفی شدند + فیلم و عکس رقابت فیلم سینمایی «احمد» در جشنواره بین‌المللی فیلم مسلمانان کانادا ماجرای تغییر ناگهانی سالن اجرای نمایش «خماری» و حواشی آن چیست؟ بازگشت چهره‌ها به چهل‌وسومین جشنواره فیلم فجر درگذشت «سیداحمد مراتب»؛ نخستین ایرانی که بر بام خانه کعبه اذان گفت + فیلم مشهدی‌ها در کمین صید سیمرغ | نگاهی به مهم‌ترین آثاری که شانس حضور در جشنواره فیلم فجر را دارند برنده جایزه گنکور متهم شد | مسئله اقتباس بدون مجوز و نقض محرمانگی پزشکی جشنواره بین‌المللی شعر فجر فراخوان داد + جزئیات بزرگ تر‌ها چطور شاهنامه را به کودکان یاد بدهند؟ ۱۰۵ فیلم، متقاضی حضور در چهل‌وسومین جشنواره فیلم فجر شدند فروشنده گران‌ترین موز جهان چه کسی است؟
سرخط خبرها

درباره حس خوب غزلی از مرحوم محمدعلی بهمنی | «گاهی دلم برای خودم تنگ می‌شود»

  • کد خبر: ۲۴۸۵۸۸
  • ۱۱ شهريور ۱۴۰۳ - ۱۷:۳۴
درباره حس خوب غزلی از مرحوم محمدعلی بهمنی | «گاهی دلم برای خودم تنگ می‌شود»
نوشته بود: «شاعر شنیدنی است»، و من خواندمش. بازش کردم و تورقش کردم و هی مصرع‌ها و بیت‌ها و بند‌های آشنا دیدم.

محبوبه عظیم زاده | شهرآرانیوز؛ نوشته بود: «شاعر شنیدنی است»، و من خواندمش. بازش کردم و تورقش کردم و هی مصرع‌ها و بیت‌ها و بند‌های آشنا دیدم. دیدم که «او سرسپرده می‌خواست من دل سپرده بودم»، خواندم که «باغ غریب دِهِ من گلای زینتی نداشت/ اسب نجیب دِهِ من نعلای قیمتی نداشت»، زمزمه کردم که «رسیده‌ها چه غریب و نچیده می‌افتند/ به پای هرزه علف‌های باغ کال پرست»، بلندبلند گفتم که «نامهربانی را هم از تو دوست خواهم داشت/ بیهوده می‌کوشی بمانی مهربان‌ای دوست»، و «ای دوستـ» ـش را توی ذهنم تکرار کردم و کشیدم. نوستالژی‌هایی که زمانی از گوش‌ها به مغزم نفوذ کرده بود را داشتم کلمه به کلمه جلوِ چشم هایم می‌دیدم و احساس کسی را داشتم که گنجی را که دربه در دنبالش بوده پیدا کرده است.

آن روز توی تنها قفسه کتاب  روبه رویم فقط «شاعر شنیدنی است» بود و «بهار را باور کن» **، و من اولی را انتخاب کردم، کتاب/ شاعری که من را جدی‌تر از همیشه با «غزل» آشنا کرد و باعث شد، هرجا سر دوراهی غزل و نیمایی یا غزل و سپید قرار گرفتم، با صدای بلند بگویم: «مگه شعر‌های محمدعلی بهمنی رو نخوندی؟! قطعا غزل!»

این هم جواری در روز‌های پیش از ورودم به دانشگاه اتفاق افتاد. پایم که به دانشگاه و جلسه‌های انجمن ادبی و شب شعر‌ها باز شد و دو-سه جلسه در آن‌ها شرکت کردم، دیدم که‌ای بابا! دست خالی که نمی‌شود! کیف نمی‌دهد فقط مستمع باشی و خودت چیزی رو نکنی. کاغذ و قلمم را برداشتم و دو بیت نوشتم و به اسم «دوبیتی» برای بچه‌ها خواندم، دو بیتی که بعد‌ها فهمیدم وزن نداشته و قافیه و ردیف هم، و این تباه بودن را بعد از به هوا پرتاب کردن آن کلمه ها، توی چشم‌ها و خنده‌هایی که بچه‌ها تلاش داشتند خیلی خودنمایی نکند، دیدم.

ولی یکی از خانم‌های سال بالایی ــ که پایه ثابت شرکت توی جلسه‌ها بودــ رو کرد به من و گفت: «چیزی که خوندی اصلا شعر نیست، چه برسه به دوبیتی! دو خط رو گذاشتی کنار هم که نه ظاهر درستی داره، نه مفهومی. حالاحالا‌ها کار داری برای شعرگفتن و شاعرشدن!»

از آن روز تا دو ترم دیگر، در جلسه‌های شعرخوانی شرکت می‌کردم، اما چیزی نمی‌خواندم، یعنی چیزی نمی‌نوشتم، یعنی جرئت نداشتم و برای خودم جوازی صادر نمی‌کردم؛ به جایش، هر کتابی گیرم می‌آمد می‌خواندم و می‌بردم توی جلسه یکی-دوتا از شعرهایش را برای بچه‌ها هم می‌خواندم، و یکی همین «شاعر شنیدنی است» بود.

آن قدر خواندمش که شعرهایش را حفظ شدم و توی شب شعر‌ها می‌رفتم روی سن آمفی تئاتر برای مشاعره. منتظر بودم «م» بیاید و بگویم: «من و تو ره به ثوابی نمی‌بریم از هم/ چرا مضایقه داری گناه را حتی؟»، یا «د» بیاید و بخوانم: «دریا و من چقدر شبیهیم گرچه باز/ من سخت بی قرارم و او بی قرار نیست»، یا اصلا، همین طوری بی دلیل، صدایم را بیندازم توی سرم و هوار بکشم که «خوش به حال من و دریا و غروب و خورشید/ و چه بی ذوق جهانی که مرا با تو ندید».

همه آن کلمه‌ها با احوال آغازین روز‌های جوانی و دانشگاه و شب شعر‌ها و انجمن‌های ادبی و مشاعره‌ها گره خورده بود، با افکار شخصی ام که کم کم داشت از آن عشق الهی زورچپان ایام مدرسه فاصله می‌گرفت و به عشق زمینی و آدم‌های زمینی می‌رسید، با دنیای ذهنی ام که بیشتر از قبل در جست وجوی کلمه بود و فهمیده بود از میان خیل بهانه‌های اطرافْ مؤانست با کلمه و خواندن و کتاب جذاب‌تر است؛ و این میان بهمنی کسی بود که برای آن سن و سال و آن درک وفهم سخت نمی‌سرود و آدم می‌توانست از لابه لای کلمه هایش یک حس خوبِ لطیفِ بلندمدت را بکشد بیرون و مدت ها، برای دوام آوردن، به زندگی اش تزریق کند.

توضیح تیتر: از محمدعلی بهمنی
** اثر فریدون مشیری

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->