مناسبت‌ها و تقویم فرهنگی‌هنری امروز (شنبه، ۱۷ آبان ۱۴۰۴) «مجنون» ده میلیاردی شد مراسم رونمایی از مجسمه «والرین» برگزار شد + فیلم فیلم و سریال «فرزند آدم» روایتگر زندگی سید آزادگان می‌شود پژمان جمشیدی ممنوع‌الخروج شد؟ (۱۶ آبان ۱۴۰۴) داوران بخش فیلم کوتاه داستانی و مستند جشنواره فیلم شهر معرفی شدند اسامی آثار مستند جشنواره «فیلم شهر» اعلام شد تغییرات عجیب در چهل‌و‌چهارمین جشنواره فیلم فجر فیلم «غریزه» به میز برنامه «هفت» آمد «بازرس مورس» به شبکه تماشا آمد + زمان پخش ورود «ناتوردشت» به باشگاه ۲۰ میلیاردی‌ها هنرمندان ایرانی جوایز نهمین جشنواره بین‌المللی کرکوک را درو کردند تلاش برای مدال طلا؛ قصه جدید مستندساز ورزشی در «نردبان» زویا امامی بازیگر سینما و تلویزیون درگذشت+ علت فوت مناسبت‌ها و تقویم فرهنگی‌هنری امروز (جمعه، ۱۶ آبان ۱۴۰۴) اختتامیه مرحله استانی نخستین جشنواره ملی هنری «نسل امید» در مشهد برگزار شد + فیلم کنسرت رایگان پنج خواننده پاپ و ارکستر سمفونیک تهران در میدان انقلاب انتشار فراخوان چهل‌وچهارمین جشنواره فیلم فجر + زمان ثبت‌نام
سرخط خبرها

درباره حس خوب غزلی از مرحوم محمدعلی بهمنی | «گاهی دلم برای خودم تنگ می‌شود»

  • کد خبر: ۲۴۸۵۸۸
  • ۱۱ شهريور ۱۴۰۳ - ۱۷:۳۴
درباره حس خوب غزلی از مرحوم محمدعلی بهمنی | «گاهی دلم برای خودم تنگ می‌شود»
نوشته بود: «شاعر شنیدنی است»، و من خواندمش. بازش کردم و تورقش کردم و هی مصرع‌ها و بیت‌ها و بند‌های آشنا دیدم.

محبوبه عظیم زاده | شهرآرانیوز؛ نوشته بود: «شاعر شنیدنی است»، و من خواندمش. بازش کردم و تورقش کردم و هی مصرع‌ها و بیت‌ها و بند‌های آشنا دیدم. دیدم که «او سرسپرده می‌خواست من دل سپرده بودم»، خواندم که «باغ غریب دِهِ من گلای زینتی نداشت/ اسب نجیب دِهِ من نعلای قیمتی نداشت»، زمزمه کردم که «رسیده‌ها چه غریب و نچیده می‌افتند/ به پای هرزه علف‌های باغ کال پرست»، بلندبلند گفتم که «نامهربانی را هم از تو دوست خواهم داشت/ بیهوده می‌کوشی بمانی مهربان‌ای دوست»، و «ای دوستـ» ـش را توی ذهنم تکرار کردم و کشیدم. نوستالژی‌هایی که زمانی از گوش‌ها به مغزم نفوذ کرده بود را داشتم کلمه به کلمه جلوِ چشم هایم می‌دیدم و احساس کسی را داشتم که گنجی را که دربه در دنبالش بوده پیدا کرده است.

آن روز توی تنها قفسه کتاب  روبه رویم فقط «شاعر شنیدنی است» بود و «بهار را باور کن» **، و من اولی را انتخاب کردم، کتاب/ شاعری که من را جدی‌تر از همیشه با «غزل» آشنا کرد و باعث شد، هرجا سر دوراهی غزل و نیمایی یا غزل و سپید قرار گرفتم، با صدای بلند بگویم: «مگه شعر‌های محمدعلی بهمنی رو نخوندی؟! قطعا غزل!»

این هم جواری در روز‌های پیش از ورودم به دانشگاه اتفاق افتاد. پایم که به دانشگاه و جلسه‌های انجمن ادبی و شب شعر‌ها باز شد و دو-سه جلسه در آن‌ها شرکت کردم، دیدم که‌ای بابا! دست خالی که نمی‌شود! کیف نمی‌دهد فقط مستمع باشی و خودت چیزی رو نکنی. کاغذ و قلمم را برداشتم و دو بیت نوشتم و به اسم «دوبیتی» برای بچه‌ها خواندم، دو بیتی که بعد‌ها فهمیدم وزن نداشته و قافیه و ردیف هم، و این تباه بودن را بعد از به هوا پرتاب کردن آن کلمه ها، توی چشم‌ها و خنده‌هایی که بچه‌ها تلاش داشتند خیلی خودنمایی نکند، دیدم.

ولی یکی از خانم‌های سال بالایی ــ که پایه ثابت شرکت توی جلسه‌ها بودــ رو کرد به من و گفت: «چیزی که خوندی اصلا شعر نیست، چه برسه به دوبیتی! دو خط رو گذاشتی کنار هم که نه ظاهر درستی داره، نه مفهومی. حالاحالا‌ها کار داری برای شعرگفتن و شاعرشدن!»

از آن روز تا دو ترم دیگر، در جلسه‌های شعرخوانی شرکت می‌کردم، اما چیزی نمی‌خواندم، یعنی چیزی نمی‌نوشتم، یعنی جرئت نداشتم و برای خودم جوازی صادر نمی‌کردم؛ به جایش، هر کتابی گیرم می‌آمد می‌خواندم و می‌بردم توی جلسه یکی-دوتا از شعرهایش را برای بچه‌ها هم می‌خواندم، و یکی همین «شاعر شنیدنی است» بود.

آن قدر خواندمش که شعرهایش را حفظ شدم و توی شب شعر‌ها می‌رفتم روی سن آمفی تئاتر برای مشاعره. منتظر بودم «م» بیاید و بگویم: «من و تو ره به ثوابی نمی‌بریم از هم/ چرا مضایقه داری گناه را حتی؟»، یا «د» بیاید و بخوانم: «دریا و من چقدر شبیهیم گرچه باز/ من سخت بی قرارم و او بی قرار نیست»، یا اصلا، همین طوری بی دلیل، صدایم را بیندازم توی سرم و هوار بکشم که «خوش به حال من و دریا و غروب و خورشید/ و چه بی ذوق جهانی که مرا با تو ندید».

همه آن کلمه‌ها با احوال آغازین روز‌های جوانی و دانشگاه و شب شعر‌ها و انجمن‌های ادبی و مشاعره‌ها گره خورده بود، با افکار شخصی ام که کم کم داشت از آن عشق الهی زورچپان ایام مدرسه فاصله می‌گرفت و به عشق زمینی و آدم‌های زمینی می‌رسید، با دنیای ذهنی ام که بیشتر از قبل در جست وجوی کلمه بود و فهمیده بود از میان خیل بهانه‌های اطرافْ مؤانست با کلمه و خواندن و کتاب جذاب‌تر است؛ و این میان بهمنی کسی بود که برای آن سن و سال و آن درک وفهم سخت نمی‌سرود و آدم می‌توانست از لابه لای کلمه هایش یک حس خوبِ لطیفِ بلندمدت را بکشد بیرون و مدت ها، برای دوام آوردن، به زندگی اش تزریق کند.

توضیح تیتر: از محمدعلی بهمنی
** اثر فریدون مشیری

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
آخرین اخبار پربازدیدها چند رسانه ای عکس
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->